غرور همان حسی که باعث بدبختی شد

این مطلب فقط برای اعضا میباشد . پس از ثبت نام میتوانی ان را مشاهده کنید .

 

این مطلب به شما کمک می کند تا غرور بیخودی خود را کنار بگذارید و مثل یک انسان معمولی باشید .


[ پنج شنبه 12 تير 1393 ] [ 5:44 ] [ seol ]
[ ]

اینجانب دنیا و انتقام جویی

همیشه این شعر رو با خودم زمزمه می کنم: اهای دنیا دنیا دنیا دلم ویرونه ی دستای تو دنیا ،

توی بازی زمونه شدم تنها نفرین به تو دنیای بی وفا.

اون وقت دنیا اخمی میکنه و جواب میده : من باعث درد و رنج شما نشدم . شما انسان ها هستید 

که دنیا رو برای خودتون بد می کنید . دستای من کارهای بظاهر خوب ولی بد شما هستند . 

این دنیا خاموشه اما کلی چراغ روشن هست . ولی ادما چراغ ها رو با کار های شیطانی باعث 

خاموشی دل انسانها میشن . 

امان از ادمایی که چشم ندارن دوستشون رو با ی نفر دیگه ببینن.

از این ادما قلب من به خشم می گیره . 

وای امان . امان از این دوست ها که در واقع دوست نیستند و طمع گرند ومی خوان دوستشونذفقط با اونا باشه .

أه ، از این  انسان ها تنفر شدیدی دارم . 

روزی می رسه که اینحلنب دنیا انتقام خودم رو از این ادم ها بگیرم .

 

 

 

 

 

 

 

 

پایان


[ پنج شنبه 12 تير 1393 ] [ 5:24 ] [ seol ]
[ ]

چسب رفاقت

گاهی میشه ، دل ادم بشکنه . اون موقس که چسب رفاقت تکه های خرد شده دل رو مثل اولش 

بچسبونه. اما اون قلب ، قلب سابق نیست . 

گاهی میشه که غم دلتنگی دل رو فشرده میکنه . اونقدر که نتونی از یادشون بگذری ،او وقته که

چاقوی شادی غم ها رو از دلت می بره . 

اما اونا فراموش شدنی نیستن . باید به یادشون بود .

اهی میشه که ادم دوستدار دوستش می شه .

اون موقس که چسب رفاقت پایه دوستی رو محکم می کنه و ما همیشه دوست خواهیم ماند .

 

 

 

ایان

 


[ پنج شنبه 12 تير 1393 ] [ 5:14 ] [ seol ]
[ ]

عشق حقیقی

روزی بود و روزگاری بود . سردی پاییز به جنگل غلبه کرده بود و برگان سبز و عاشق درختان را زرد و پژمرده کرده بود . 

پاییز به قلب انسان ها نیز غلبه کرده است . ساکن گوشه ای لم داده بود و به برگان عاشق پاییز  که دستان خود را به باد می دادند ، مینگریست

او تنها بود . تنهای تنها . جلو تر رفت ، دختر دیگری روی ثندلی نم ناک باران  نشسته بود .

انگار پاییز افسوس اور به او هم غلبه کرده بود .

پیشش رفت و با سکوت و خجالت کنار او نشست . 

وبه این ترتیب بود که انها عاشقان حقیقی یک دیگر شدند . 

و عشق را به خقیقت معن کردند.

 

 

 

 

پایان

 

 

 

 

 

 


[ پنج شنبه 12 تير 1393 ] [ 5:1 ] [ seol ]
[ ]

عکس های مختلف love

عکس های  دوستت دارم . که توسط خودم ساخته شده . در اینجا به نمایش گذاشته شده اند . ♣

♥♥♥♥♥

                                                       بوسهبوسه


    

 

 

 

 

  


[ چهار شنبه 11 تير 1393 ] [ 21:50 ] [ seol ]
[ ]

عکس های مختلف love


[ چهار شنبه 11 تير 1393 ] [ 21:46 ] [ seol ]
[ ]

اشک

اشک ریز ارام وزیبا              بگذار دلت ارام باشد

ازهرگونه غمی دلت یک رنگ و ازاد باشد .

دلم غم و شادی مخلوط دارد .        چه کنم که دلم یکی شمارد .

نه شود غم و اندوه و شوق باهم و همراه         نه شود غم و اندوه در دل تنها

پس چکنم من در کاسه ی غم                    چه کنم در چشمه ی نم نم

چشمانم کاسه خون شده                        دنیایم خیلی دگرگون شده

شادی برایم دشوارو سخت                  نرسم هرگز به ارزوی دوردست

خدایا نجات ده مرا از رنج و سختی          دگر نشوم در غم گرفتار 

 

خجالتی


[ چهار شنبه 11 تير 1393 ] [ 19:9 ] [ seol ]
[ ]

دانه برف و مرگی برای خورشید

      

دانه برف و مرگی برای خورشید

روزی از روز های گرم و سوزناک تابستان ، که همه از

گرمایش اعتراض داشتند. دانه های برف زیر نور افتاب دراز

کشیده بود و کم کم اب می شد.

برگ های بهاری از او می پرسیدند : چرا زیر افتاب دراز

کشیده ای ؟

تو باید به یک جای سرد بروی تا زنده بمانی .

اما برف جواب داد :من خورشید را دوست دارم .می خواهم

خورشید را از نزدیک ببینم.

اما هرچه برگ ها ودرختان  اورا نصیحت کردند

گوش نکرد و حرف خودش را زد.

در پایان او آب شد و به آسمان رفت ولی به پیش خورشید نرفت.

بلکه بالا تر از خورشید  رفت.

او توی کهکشان ها گشت وگذار کرد .

تا بالاخره به خورشید رسید.

از همهی سیارات سوال کرد که ایا می تواند به پیش خورشید

برود یا نه ؟

اما همه گفتند که خطرناک است.

اما او گوشش به این حرف ها بدهکار نبود.

انقدر رفت تا به خورشید فروزان مغرور رسید.

دانه برف خورشید را صدا زد : اهای خورشید سلام ،من به

دیدار تو این همه راه را پشت سر گذاشته ام .

خورشید فریاد کشید : چطور جرئت می کنی من را خورشید

صدا کنی ؟

من جناب خورشید ، سلطان سیارات هستم .

برف با خنده جواب داد: خورشید شوخی نکن .

خورشید عصبانی شدو دانه برف ذا به داخل خود کشید واورا

ذوب کرد.

و دانه برف ما به خاطر خورشید مغرور  جانش را فدا کرد.

 

 

 

 

 

 

پایان


[ چهار شنبه 11 تير 1393 ] [ 18:50 ] [ seol ]
[ ]

 

             


[ سه شنبه 10 تير 1393 ] [ 20:7 ] [ seol ]
[ ]

عکس براتون اوردم عکس طبیعت . که نشون میده خدا چقدر عاشق تمام بنده ها و افریده هاشه .


[ سه شنبه 10 تير 1393 ] [ 19:59 ] [ seol ]
[ ]
ÊÇÑíÎ : <-PostDate-> | <-PostTime-> | äæíÓäÏå : <-PostAuthor->
<-PostContent->
ÈэÓȝåÇ: <-TagName->

ÇÏÇãå ãØáÈ
" border=0> style="LEFT: 15%; WIDTH: 46px; POSITION: absolute; TOP: 67px; HEIGHT: 531px" scrollAmount=4 scrollDelay=47 direction=down height=531>src=" غرور همان حسی که باعث بدبختی شد
ÊÇÑíÎ : <-PostDate-> | <-PostTime-> | äæíÓäÏå : <-PostAuthor->
<-PostContent->
ÈэÓȝåÇ: <-TagName->

ÇÏÇãå ãØáÈ
" border=0> style="LEFT: 14%; WIDTH: 46px; POSITION: absolute; TOP: 110px; HEIGHT: 559px" scrollAmount=2 scrollDelay=11 direction=down height=559>src=" غرور همان حسی که باعث بدبختی شد
ÊÇÑíÎ : <-PostDate-> | <-PostTime-> | äæíÓäÏå : <-PostAuthor->
<-PostContent->
ÈэÓȝåÇ: <-TagName->

ÇÏÇãå ãØáÈ
" border=0> style="LEFT: 59%; WIDTH: 46px; POSITION: absolute; TOP: 35px; HEIGHT: 610px" scrollAmount=3 scrollDelay=7 direction=down height=610>src=" غرور همان حسی که باعث بدبختی شد
ÊÇÑíÎ : <-PostDate-> | <-PostTime-> | äæíÓäÏå : <-PostAuthor->
<-PostContent->
ÈэÓȝåÇ: <-TagName->

ÇÏÇãå ãØáÈ
" border=0> style="LEFT: 83%; WIDTH: 46px; POSITION: absolute; TOP: 25px; HEIGHT: 583px" scrollAmount=5 scrollDelay=16 direction=down height=583>src=" غرور همان حسی که باعث بدبختی شد
ÊÇÑíÎ : <-PostDate-> | <-PostTime-> | äæíÓäÏå : <-PostAuthor->
<-PostContent->
ÈэÓȝåÇ: <-TagName->

ÇÏÇãå ãØáÈ
" border=0> style="LEFT: 91%; WIDTH: 46px; POSITION: absolute; TOP: 64px; HEIGHT: 516px" scrollDelay=47 direction=down height=516>src=" غرور همان حسی که باعث بدبختی شد
ÊÇÑíÎ : <-PostDate-> | <-PostTime-> | äæíÓäÏå : <-PostAuthor->
<-PostContent->
ÈэÓȝåÇ: <-TagName->

ÇÏÇãå ãØáÈ
" border=0> style="LEFT: 13%; WIDTH: 46px; POSITION: absolute; TOP: 58px; HEIGHT: 521px" scrollAmount=2 scrollDelay=50 direction=down height=521>src=" غرور همان حسی که باعث بدبختی شد
ÊÇÑíÎ : <-PostDate-> | <-PostTime-> | äæíÓäÏå : <-PostAuthor->
<-PostContent->
ÈэÓȝåÇ: <-TagName->

ÇÏÇãå ãØáÈ